? اصول تایپ 10 انگشتی در 2 دقیقه
موضوع: "کتاب"
#کتاب #عرصه_های_حضور_اجتماعی_زن
این کتاب از بیانات مقام رهبری تهیه شده است.
این کتاب در سه فصلِ جایگاه اجتماعی زنان، تعلیم و تربیت زنان و نقش زن در انقلاب اسلامی تنظیم شده است.
فصل اول کتاب در چهار مبحث، جایگاه اجتماعی زنان را تبیین نموده است: جایگاه اجتماعی زن در نظام اسلامی، شرایط حضور اجتماعی زنان، اشتغال زنان، مناصب عالیهی زنان
فصل دوم کتاب در شش عنوان، به طرح بحث دربارهی تعلیم و تربیت زنان پرداخته است: ضرورت رشد علمی و فکری زنان، راهبردهای تعلیم و تربیت زنان، خودباوری و خودسازی فکری و معنوی زنان، اهتمام زنان به تخصصگرایی در سطوح عالی علمی، وظایف زنان متخصص و ورزش بانوان.
فصل سوم نیز نقش زنان را در انقلاب اسلامی در پنج محور بررسی نموده است: وضعیت زن در رژیم سابق، نقش زنان در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، تأثیر انقلاب در وضعیت زنان، تبلیغات و تهاجمات دشمنان علیه زنان ایرانی و تأثیرگذاری انقلاب بر بانوان دیگر کشورها.
#امیر_حسین_بانکیپور
#به_قلم_خودم
سوزاندم، سوزاندم
در این غروب پر از صدای ترقه، سوزاندم افکار بد و کینه ها را
سوزاندم خاطرات زرد را
سوزاندم نفرت را
واز سرخی این آتش عشق را هدیه گرفتم
#چهارشنبه_سوری مبارک هم وطن
مواظب خودت و دیگران باش ?
#سقای_آب_و_ادب، اثری است متفاوت از #سید_مهدی_شجاعی؛ رمان و روایتی از زندگی #حضرت_عباس_(ع)، که بعد از سالها، اندک اندک جامه خلق پوشیده و در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است.
رمان به یقین متفاوت است با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی.
دوستان این اثر شامل ده فصل است: عباسِ علی. #عباسِ_امالبنین. عباسِ عباس. عباسِ سکینه. عباسِ مواسات. عباسِ زینب. عباسِ ادب. عباسِ حسین. عباسِ فرشتگان. عباسِ فاطمه.
#کتاب
#کتاب_این_روزهایم
#معرفی_کتاب
«دلیل، دل توست عزیز دلم! اما این هدیه ارجمندت را به نشانه میپذیرم.»
پیرمرد عرب، خوشحال شد، دوباره دست و روی علی را بوسید و رفت.
فراوان داشت علی از این عاشقان بینام و نشان. شمشیر را لحظاتی در دست چرخاند و نگاه داشت، انگار که منتظر خبری بود یا حادثهای.
خبر، عباس(ع) بود که بلافاصله آمد. هفت یا هشت ساله اما زیبا، رعنا و بلند بالا، سلام و ادب کرد اما چشم از شمشیر برنداشت.
علی فرمود: عباس من! دوست داری این شمشیر را به تو هدیه کنم؟
عباس خندید. آرزوی دلش بود که بر زبان پدر جاری شده بود.
«بله، پدر جان! قربان دست و دلتان»
علی فرمود: بیا جلو نور چشمم!
عباس پیش آمد. علی از جا بلند شد، شمشیر را با وسواسی لطف آمیز بر کمر او بست، او را در آغوش گرفت، بوسید و گریه کرد: «این به ودیعت برای کربلا.»
فضای اطراف شریعه ملتهب شده است صدای پا و شیهه اسبها و صدای عبور سوارها از لابلای نخلها، نشان از تجهیز و بازسازی سپاه دشمن دارد.
?پی نوشت:
?#سید_مهدی_شجاعی، #سقای_آب_و_ادب، ص14-16.
#مهارتهای_زندگی
آخرین نظرات